لالایی، آهنگ مادرانه
چراغها خاموش شدهاند، تنها سوی کم یک نور افتاده است روی سایه دیوار، توی دیوار سایه مادر و یک نوزاد آهسته راه میروند، صدایی نیست، جز صدای زمزمه مادر که توی گوشهای کوچک یک جگرگوشه، زمزمه میکند« لالا، لالا، گلم باشی، تو درمون دلم باشی، بمونی مونسم باشی، بخوابی از سرم واشی، لالا، لالا» لبخند روی لبهای شما هم نشست؟! بدتان نمیآید کسی باشد که بوی شیر بدهد تا شما برایش لالایی بخوانید یا شاید هم هوس کردهاید بخوابید روی پاهای مادر؟! بعد انگشتهای پیری که مثل آن روزها دیگر جوان نیست بلغزد لای موهایتان و بخواند «لالا، لالا، گل پونه...»بله، لالایی این موس...
نویسنده :
مامان فافا
16:07